بعله !!!!!!
صدای گذر ِ ثانیه هاست ،
ک ِ تو را در خود می پیچد
همچو پیچک ِ سرگردان و گمشده ای
در بیابان ِ بی آب ُ علف
اینجا ،
میکده ی مردگان ،
جائی ک ِ فقط تو باشی ُ دیگر هیچ
راحت باش بانو ..
اشک بریز ..
کسی ناله های تو را نمی شنود
این بغضای شبونه هیچ وقت از تو دور نمیشن بانو ..
از آن روزهـــــا ، ک ِ یک بانوی بی قرارش را کم دارد ..
دنیائی ک ِ تو نباشی و بی قراری باشه .. همون بهتر ک ِ نباشه ..
یک بانو ُ چشم های عاشقی ک ِ دل به راهت داده ند .
تو خواب باشی ُ من هی بوست کنم ..
حالا
همین حالا را میگویم ..
همین حالا ک ِ نه تو هستی نه آغوش ِ گرم و نوازش ِ بی ریایت
حرفی برای گفتن نداشتم ..
تنها سطر سوم را آرزوست !
بعضیا رو باید بوسید گذاشت کنار ..
تنها یک بانوی این روز ها خسته و دیگر هیچ !
فرقت با بقیه میدونی چیه ؟
این ِ ک ِ وقتی گفتم نمیخوامت ،
همه ی دنیا تلاششو کرد ک ِ تو بمونی ..
ازون وقتا ک ِ خسته ای
دلت نوازش میخواد ، ارامش میخواد
ولی وقتی وارد خونه میشی .. سرد ِ
ساکت ِ
نه دلی .. نه نوازشی ..
میخزی تو لاک ِ تنهائیت ..
از همون وقتا !!
هی من قهوه بخورم ُ تو هی بوسم کنی ..