چشم هایم از همان بغض های تو در تو و پیچ در پبچ دارد ! به انتظار باران نشسته م .. تا چشمان ِ سبــــز ِ تو ٬ مرا به آغوش ِ باران رها کند .. تلخی ِ این باران ها .. به یادم می آورد ٬ سالـها گـذشتـه ست و مـن .. قـدم بلنـد تـر شـده سـت !!
داره جمع میشه .. جمع ُ جمع تر .. اونقدر داره جمع میشه که هم از چشام می زنه بیرون .. هم از دهنم .. اشک و میگم .. از چشام میزنه !! دلم و گفتم که داره گرفته تر میشه .. الکی الکی .. چه چشای معصومی .. آخی !!
از پشت ِ تمام ِ قلم های شهر ، نوشتم به بلندای نگـــــــاه های پر بارانت..
برگرد به چشمانم
این خیلی خوبه که بفهمی نجات پیدا کردی این خیلی خوبه که بفهمی مقصر نبودی .. خدا دوست داره ُ هنوزم میتونی به آینده و قشنگیاش امیدوار باشی ! ~> اینجا خونه ی امید ِ من شده و من از امید هام فقط میگم ! نه .. میدونم که میتونم ! به بهترین ها برسم ! من به نیرو های درونیم پی بردم و میدونم که توانائیم خیلی بالاس .. اگر خودم بخوام !
حرف از دیروز تنم رو میلرزونه . . بغضم رو افشا میکنه .. چقدر تلخ گذشت .. هر چند به فردا نگاه میکنم با تمام اهداف ِ بزرگم .. و تو دهن ِ همشون میزنم با فکرای پلیدشون ! دیگه اجازه نمی دم کسی فکر نادرستی کنه و ناراحتم کنه .. کاری میکنم حسرت ِ زندگیمو ببرین ! بی لیاقتا
فراموش م شد روز های شیرین ِ عاشقی . . و یاد دارم تا میبینم تلخی ُ سیاهی و تباهی !!
- تباهی ؟!
قلبم میگیرد . . از دوست داشتن های زودگذر ِ پسر همسایه ، که امروزم را
فراموش کرده ست و به خیال ِ خام ِ خود قلبم را در تنگنا می فشارد ،
جسارتتان به اندازه ی موهای سرتان !! هر چند از درون بزدل تر از شما کسی
را نیافته م ! پوشال های تو خالی که فردا نام ِ خود را مرد خواهند گذاشت ُ
با اسم ِ غیرت خودآزاری گرفته ند ! و دلشان به شهوتشان خوشست !
پوچی دیگر معنا ندارد در این عرصه ی دود و بی عاطفگی !!
باید هدف را نشانه گرفت و رفتـــــ
نه از تو مینویسم ٬ نه از تو ٬ و نه از تو !
از خودم می نویسم ٬ از همان جانورهائی که در دلم وول میزند !
از همان هائی که صدایم نمی کنند و باید صدایشان کنم !
و شاید هم از همان ها که کلی منت سرت می گذارند و در اخر مقصر عالم تو می شوی و دل ِ فریب خورده ی بی توانت ! اتوبانم را دست انداز باران کرده م ! دیگر جواب گوی هیچ احد الناسی نیست ! جلل خالق . . باورم نمی شود خودم هم .. که تنها پل عبور و مرور دیگری باشم ؟! خاک بر سر .
رنگ میشود روزهایم . .
از دوری ِ چشمان ِ پر بهارت . .
چشمهایم رنگ مهر به تو میگیرند . .
حتی اکنون که به انتظارت نشسته م